تکرار لحظهها روی ساعت دیواری خانهی بیبی و منی که نرمشده استخوان، از هفتهی سخت پر خونی از تجاوز و سقط جنین کمر راست کرده مینویسم. برای تداوم اینستا را بستم و بعد ده روز که باز کردم دیدم چقدر احمقانه است. تکرار تهوع است. تبدیل بخشبخش آدم به دایرههای رنگی. هیچ مکثی آنجا وجود ندارد. و من مکثم. مکثی که با اسکرول بالا و پایین کردن لمس نمیشوم.
جای بهتری خواهم نوشت. که من بنویسم و تو بخوانی و زنجیر از گردنم باز خواهم کرد که لبخندت را تحرک نگاهم کنم خیره. چشم در برابر چشم. سرها بریده لایک آلویز.
عکس هم میشود همینجا گذاشت. میگذارم مثلا عکس خودم در قوطی آب. در حالی که بستنی میخورم در ظهری گرم که تازه از هزیمت در آمدهام. آب اینجا یک به یک همهی سلولهای پوست را لمس میکند. یک به یک.



کابوس اسکرول تایم لاین مرگ و تبخیر و خورشت کدو بادمجان رژ لب بیست و چهارساعته و استند آپ یاکوزا و فریاد کمک آخرین ملاقات و چگونه با بند دوم انگشت فاک پولدار شویم و دختر آقازاده سیب زمینی و هویج آلت پرست و میو میو
بازار مکارست
انشالا آزادی