پ‌د‌را‌م

سرعت اعلام تا اعدام بالا رفته. به غایتی که عقب موندم. اسم فردی که منتقل شده بود اعلام‌شد. توی صفحه‌ی طاهر دیدم که از بچه‌های معرق اوین‌ بوده. رفتم و اسمش رو سرچ کردم. تصویر مادرش بود. و‌ اولیویه. پیدا نشد و‌خوابم ‌برده ‌بود. فکر نمی‌کردم صبحش اعدامش کنند و دو ساعت بعد عکسش رو روی‌ خبرگزاری ببینم و یاد سمباده‌ی‌ دو‌پهلوی‌ رومیزی‌ قرمز پشت میز کار بیافتم و مداد بود یا سیگاری که پشت گوشش بود که جاکفشی درست می‌کرد با چهارپایه.
چوب‌ها را حسابی خرد کرده بود سال‌هایی که زیر حکم ‌بود.

پ‌د‌را‌م بیشتر بخوانید »